نزاع شوروی و غرب در میانهی قرن بیستم و درست پساز پایان جنگ، سرنوشت بسیاری را در جهان دگرگون کرد؛ از اشغال فلسطین به دست فالانژهای فاشیست آژانس یهود و تشکیل کشوری با حمایت مستقیم آمریکا و اروپا، تا دیکتاتوریهای ریزودرشت بلوک شرق که همگی با نام کمونیسم، حمایت از کارگران جهان و مقابله با امپریالیسم جهانی، دههها خفقان، کشتار و تبعید را بر مردمانشان تحمیل کردند. دیکتاتوری «انور خوجه» در آلبانی اما، نمونهی متفاوتی نسبت به همهی آن دیکتاتوریها بود. خوجه رژیمی ساخته بود با بلاهتی بنیادین که تکتک تصمیمات او و رژیمش، نشان از حماقت سازمانیافتهای داشت که در اختناقی بیپایان، همهی شهروندانش را در ناامنی زیستیای فرو برده بود که پایانناپذیر بهنظر میرسید. «اسماعیل کاداره» از دههی 1960 تا به امروز، زبان گویای آلبانی و آلبانیاییتباران بوده و حتی در این قریب به چهار دههای که از مرگ خوجه و فروپاشی حکومتش میگذرد، او دست از روایت جراحت و بغض عمیق سرزمینش برنداشته است. کتاب «دختری در تبعید؛ مرثیهای برای لیندا ب» یکی از تحسینبرانگیزترین رمانهای کاداره بر محور ماجرای دختر جوانی به نام «لیندا»ست که مرگ عجیبش موجب شده نیروهای امنیتی، نویسندهای را برای پارهای توضیحات فرا بخوانند! فراخواندنی از همان جنس فراخواندنهایی که عموم روشنفکران زیسته در رژیمهای پساتوتالیتر، هر لحظه از زندگیشان انتظارش را میکشیدند. بازجویی از رودیان استفا که ابتدا بهنظر میرسید فقط پرسش از کتابیست که با امضای او نزد لیندا بوده، در ادامه به سوءظنهایی منجر میشود که همهی جنبههای دهشتناک و البته مضحک حکومتی را نمایان میکند که برای بقایش جز تهدید، قتل و ارعاب هیچ راهحلی ندارد. دختری در تبعید، روایتیست که بدون هیچ فروکاستگی، غریبگان در وطن را زیر سقف دروغ، خفقان و حماقت تصویر کردهاست؛ داستان زندگان و مردگانی تکافتاده که پشت سنگرهای آلبانی خوجه، همهی عمر عزیزشان به باد رفت.