جهان مدرن چنان با مفاهیم انتزاعی گره خورده که بازشناختن دو قلمرو عقل و دین از یکدیگر ناممکن گشته است. کشاکش میان عقل و دین چیزی نیست که انسان دردمند آزاده را بهسادگی رها سازد. اگر عقل ریشه در ذات آدمی دارد، دین نیز با بنیادیترین دلبستگی انسان پیوند میخورد. دین را در محدودۀ تنگ تجربه و خرد محبوس کردن همانقدر سادهاندیشی است که عقل را به چند حکم کلی تحویل دادن. به هر حال باید اذعان نمود تلاش برای حل مسألۀ عقل و وحی و جمع میان «دینداری» و «خردباوری» از نخستین و مهمترین مشغلههای ذهنی متفکران مسلمان بوده است. خواه آنانکه داوری عقل را در شناخت دین ارج مینهادند و خواه کسانی که دین را فراسوی دریافتهای عقل مینشاندند. در این مجموعه سعی شده تا نشان داده شود که دو متکلم مسلمان سخت دلمشغول این مسأله هستند و تا پایان نیز خارخار این پرسش، آرامش اندیشه را بر آنان حرام کرده است. از این رو، این نکته را میتوان آموخت که تنها با یک حکم کلی و یک راهحل ساده نمیتوان بر این داستان پرماجرا نقطۀ پایان گذاشت.