"لودویگ فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی" اثری است که حاصل نوشتار "فردریش انگلس"، "کارل مارکس" و "گئورکی پلخانف" می باشد.
تقریبا دو سال قبل از نوشتن "مانیفست کمونیست" قدرتمند خود ، "کارل مارکس" (1818-1883) با نوشتن کتاب "ایدئولوژی آلمانی" در سال 1845 به همراه دوست و همکارش "فردریش انگلس"، جهان بینی سیاسی جدیدی را توضیح داد که از جمله ی آن می توان به مواضع در مورد مادیات ، کار ، تولید ، بیگانگی ، گسترش سرمایه داری ، درگیری طبقاتی ، انقلاب و سرانجام کمونیسم اشاره کرد. آن ها ضمن انتقاد از عقاید "برونو بائر" ، "ماکس اشتیرنر" و "لودویگ فوئرباخ" ، سوسیالیسم "واقعی" را بر اساس دیالکتیک "هگل" ترسیم می کنند. "مارکس" انتقادات خود را نسبت به مورد اخیر در رساله های معروف خود در مورد "فوئرباخ" گسترش داد ، که پس از مرگ "مارکس" یافت شد و توسط "انگلس" در سال 1888 منتشر شد. مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی ، که در میان مقالات پس از مرگ "مارکس" نیز یافت می شود ، بخشی از مقدمه کارهای اصلی اوست و مطالعه ی کتاب "لودویگ فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی" برای درک مارکسیسم ضروری است.
این کار با مجموعه ای از متن های کوتاه "مارکس" به پایان می رسد که شامل رساله ی او در مورد "فوئرباخ" و مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی است، اما یکی از بخش هایی بسیار جالب توجه کتاب، بحث او در مورد اهمیت این مساله است که باید فلسفه را از حدس و گمان بیهوده دور کنیم و ببینیم که بسیاری از سوالات مربوط به "حقیقت" واقعا جایی برای حدس و گمان ندارند، بلکه ذاتا سوالات عملی هستند و بنابراین باید فقط و فقط به صورت عملی پاسخ داده شوند.