دهه 1930 زمانی که خانواده لیدیا گریس برای امرار معاش به مشکل برخورده بودند، چمدانش را بستند و او را در حالی که جیب ها و چمدانش پر از بذر گل و گیاه بود، با قطار برای مدتی نزد دایی جیم بداخلاق فرستادند که در شهر نانوایی داشت. لیدیا گریس چیزی درباره پخت نان نمی داند، اما او با انگشتان سبزش آماده و مشتاق ساختن و کاشتن است. او یک هدف مهم دارد: خنداندن دایی جیم...