اینجا همیشه گرم است. احساس می کنم که حیوان بزرگی مرا بلعیده. بعد از چند دقیقه، موها، مژه ها و حتی لباس فرم مدرسه ام از گرما و رطوبت نمناک شده اند و در لایه ای از رطوبت شناور شده ام که رد محوی از بوی کلر دارد. زیر پاهایم، امواج ملایم، سطح آبی کم رنگ استخر را به هم می ریزند. جریان بی وقفه ای از حباب های ریز از عمق استخر بالا می آیند. نمی توانم کف استخر را ببینم. سقف استخر شیشه ای و بلند است. همین جا می نشینم. روی ردیف میانی نیمکت تماشاگرها، انگار که وسط هوا معلق باشم.