نحوه سلوک مریمیه با « فقرا» (اعضای فرقه) را باید در اسناد کارپایه تشکیلاتی مریمیه و دستورالعمل های شوان دید. این اسناد ساختار فرقهای را نمایان میکند که بر اقتدار مطلقه «شیخ»، در مقام موجودی فراتر از انسان و دارای ارتباط مستقیم با«عالم وحی»، و تبعیت محض و کورکورانه از «شیخ» و نواب و مقدمهای او مبتنی است. این در حالی است که بخش قابل توجهی از «فقرا»ی مریمیه جویندگان «حقیقت» بودند و آنگونه که از نوشتههای برخی از ایشان معلوم است ـ مثلاً از نامه سیزده صفحهای طفیل مجارستانی در زمان اخراج از فرقه ـ بر متون عرفان اسلامی مسلط و شیفته آن بودهاند؛ وگرنه به فرقه دیگری از میان فرقههای متنوع فعال در امریکا پناه میبردند. برخی نیز مانند جوزف اپس براون و ویکتور دانر و سیریل گلسه،دارای دانش عالی آکادمیک بودند که به هر دلیل تابع شوان شدند و او را «انسان کامل» و حلاج و روزبهان زمانه میپنداشتند. بر این اساس، میتوان با قاطعیت گفت که شوان و «نواب» و «مقدمهای» او، از طریق فرقه منتفذ و مافیاگونه مریمیه، لطمهای بسیار بزرگ بر اعتبار اسلام در میان نخبگان غرب وارد کردند و پتانسیلی عظیم را به تباهی بردند.