آن چه را در این کتاب گِرد بیآوردم که در زمان های گُون_ا_گُون بر پندارِ بیدارم اندر _ بیآمد و از دلم اندیشه و تیمار را دور بکرد تا آن هَستُومندِ دارای جان و خرد را بِسُتایَم.
آدمی، واژه ویژه و مَغزِ نَعْزِ سَخْنِ سَنجیده خُداوند است که نامَش را چُونان مُهرۀ مِهر مَستانه و رِندانه بر خانه دل بِدارد و در بَر -ا- بَرِ أَهْرِى مَن پلید و پلشت هَزینه هنگفت این کارو بار را در هنجار هستی بداده است.
در آفرین های سد گانه این کتاب بر آن بودم که «خرد» را پیشه بکنم تا آن مرا راهنمای و دلگشای بباشد و به هر دو سرای دستم را بگیرد و چشم جانم بباشد. ازیرا که من بی ،چشم جهان را شادان نمی توانم بنگرم.
امیدوارم که این ناچیز پذیرفته آن یکتای بی_هَم تا و آمُرزگارِ تُوانا بِشُود و این یادگارِ روزگارانم در روزگاران، یادگار بمانـاد.
اِیدُون باد.
فربود شکوهی (میرزا جلوه گیلانی)