اولین باری که دون خوان درباره گذرگاه های جادویی با من صحبت کرد، زمانی بود که در مورد وزن من اظهار نظر تحقیر آمیزی کرد. او گفت:
«تو خیلی چاق هستی و فقط یک قدم با ترکیدن فاصله داری فرسودگی و پارگی در تو ظاهر شده است. درست مانند هر عضو دیگری از نژاد خودت تو هم مانند یک گاو نر یک توده چربی روی گردن خودت درست می کنی وقت آن رسیده که یکی از بزرگترین یافته های ساحران را جدی بگیری: یعنی « پاس های جادویی ».
از آنجایی که او قبلاً خیلی ساده و گذرا به پاس های جادویی اشاره کرده بود، من حتی در آن لحظه به یاد نمی آوردم که در مورد آنها چه چیزهایی به من گفته بود. پس پرسیدم در مورد چه پاس های جادویی صحبت می کنی دون خوان؟ واقعاً ناراحت شده بودم دوباره گفتم؛ چگونه می توانم آنها را جدی بگیرم وقتی هرگز چیزی در مورد آنها نشنیده ام؟
او با لبخند تلخی :گفت تو الان داری با من بازی می کنی نه؟ نه تنها چیزهای زیادی در مورد پاس های جادویی به تو گفته ام بلکه تعداد زیادی از آنها را قبلاً می شناسی. من همیشه آنها را به تو آموزش داده ام».