به مادرم گفتم : تو خیلی بدجنسی
پانزده سالم بود و جواب پس می دادم.
-این حرفت رو یک جور تعریف تلقی می کنم. آره ... من بدجنس ام، بدجنس به همون معنایی که دیگران تصور می کنند، اما از بدجنسی ام در راستای مصلحت استفاده می کنم.
-که اینطور، من هم باور کردم. اصلا کی تعیین می کنه مصلحت چیه؟
ما داشتیم در مورد دوست جدیدم برایان بحث می کردیم. مادرم در آشپزخانه بود و داخل هاون چیزی می کوبید. او بیشتر مواقع، به جای خرد کردن، از هاون استفاده می کرد. اگر در مورد مواد داخل هاون پرس و جو می کردم و می گفت سیر و جعفری، می فهمیدم کبکش خروس می خواند. اما اگر می گفت: سرت به کار خودت باشه ... ندونی راحت تری...هروقت به اندازه کافی بالغ شدی، بهت می گم، می فهمیدم دنبال دردسر می گردد. مادرم از زمان خودش جلوتر بود و باید اعتراف کنم در محله ای مثل محله ما اغلب مردم هنوز متوجه این موضوع نشده بودند.