شوپنهاور تنها فرزند پسر بازرگان هامبورگی، هینویش فلوریس شوپنهاور است که در سال 1788 به دنیا آمد. او ابتدا به تحصیل در رشتهی بازرگانی پرداخت، سپس در برلین به تحصیل علوم طبیعی و فلسفه مشغول شد و بعد از مدتی به بررسی نقادانهی فلسفهی کانت و افلاطون پرداخت. از 1811 به بعد سعی کرد تا از فلسفهی فیشته بهرهمند گردد ولی پس ازمدتی از او سرخورده شد و در نهایت رسالهی دکتری خود را با عنوان "در باب ریشهی چهارگانهی قضیهی دلیل کافی" نوشت. شوپنهاور در این رساله اساس شناخت را به صورت کلی بررسی کرد. شوپنهاور در فلسفهی خود با تمام وجود جنبهی غیرعقلانی جهان را دریافت و به طور دلنشین تشریح و توصیف کرد. موضوع فلسفهی شوپنهاور در واقعیت زندگی است. جهان برای شوپنهاور از جلوهها که موضوع شناخت ما میباشد و از شئ فینفسه که اراده و یاخواست فی نفسه و کور و غیرعقلانی است، تشکیل شده است. وی احساس لطیف، ذوقی زیبا، بیانی روشن ولی روحیهای بدبینانه و قلمی تیز دارد که با آن مانند کالبدشکافی ورزیده پیکر موجودات را میشکافد و علت رنج هستی آنها را با صراحت برملا میسازد. نویسنده در کتاب حاضر سعی کرده است تا اساس فلسفهی او را که تحت عنوان "جهان به صورت اراده وتصور" در چهار کتاب نگاشته است، به طوری رسا بیان کند، به طوری که خواننده افزون به درک دستگاه فلسفی او، نیازی به مراجعه به واژهنامهی فلسفی نداشته باشد.