کتاب کامیون (فیلمنامه) نوشتهی مارگریت دوراس و ترجمهی قاسم روبین است. دوراس رماننویس، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، مقالهنویس و فیلمساز تجربی فرانسوی است که در قرن بیستم میزیست. معروفترین اثر او، فیلمنامهی «هیروشیما عشق من» است که نامزد جایزهی اسکار برای بهترین فیلمنامهی اورجینال شد. او در آخرین روزهای عمرش یک اتوبیوگرافی ۵۴ صفحهای برای خداحافظی از طرفداران و خانوادهاش منتشر کرد. در آخرین قسمت آن که در آگوست ۱۹۹۵ نوشته شده بود، اینطور آمده است: «فکر میکنم تمام شده. زندگیام به سر آمده. من دیگر هیچ نیستم. به منظرهای رقتانگیز بدل شدهام. درحال فروریختن هستم. زود بیایید. من دیگر نه دهانی دارم و نه چهرهای.» او یک سال بعد در سن ۸۱ سالگی از دنیا رفت.
هیچوقت به ذهن دوراس خطور نمیکرد که زمان و موقعیتی برسد که نتواند به طور آزادانه آنچه میخواهد در آثارش بیان کند. آثار وی بسیار تحتتأثیر اتفاقات و کشمکشهای قرن بیستم اروپا و تسلیم شدن کشورها در برابر ایدههای فاشیستی و کمونیستی بود و بیاعتمادی وی به هرگونهای از قدرت در تمام آثار او مشهود است. وقتی فیلم کامیون برای اولین بار به اکران درآمد، در واکنش به فیلم کامیون، تعدادی از جمعیت حاضر در سالن سینما با صدای بلند اعتراض خود را نشان دادند یا از سالن بیرون رفنتد. پس از پایان فیلم، درحالیکه دوراس بالای پلههای سالن ایستاده بود، مردم به او ناسزا میگفتند و او فقط گوش میداد.
دوراس بر این باور است که متن همیشه به سینما ارجحیت دارد و سینما هرگز نمیتواند قدرت متن را داشته باشد. داستان کامیون دربارهی زنی است که میخواهد خودش را پیدا کند، اینکه بدون تکیه به منبعی خاص و با تکیه به خودش بفهمد که الآن کیست و در آینده میتواند چه باشد. زن در جاده سوار کامیونی میشود و شروع به حرف زدن در مورد مسائل مختلف مانند عشق، زندگی و سیاست میکند. در تمام طول مسیر راننده ساکت است و فقط به حرفهای او گوش میدهد.