در قرآن دادههای زیادی پیرامون عیسی مسیح و مسیحیت وجود دارد، که برخی از آنها باورهای مسیحی را به چالش کشیده است. پس از گسترش اسلام در مناطق مسیحینشین، الهیدانان مسیحی که باورهای دینی خود را درخطر میدیدند، برای دفاع از این باورها دست به دفاعیهنویسی زدند، و در این راستا به بررسی قرآن پرداختند.
قدیمیترین منابع مکتوبی که دراینباره برجایمانده، مربوط به سه تن از الهیدانان مسیحی قرن هشتم و نهم میلادی، به نامهای یوحنا دمشقی، عمار بصری و ابورائطه تکریتی است.
یوحنا دمشقی با انکار هویت وحیانی قرآن، ادعا نمود که این کتاب رونوشتی ناقص از کتاب مقدس است، که در اثر تعالیم یک راهب آریوسی به پیامبر اسلام به وجود آمده است؛ و کوشید تا با بررسی آموزههای قرآنی، نشان دهد که محتوای این کتاب را نمیتوان کلام خدا دانست.
عمار بصری با تاکید بر معجزه بهعنوان تنها راه تشخیص دین حقیقی، ادعا نمود که هیچ معجزهای در پشتیبانی از قرآن و نبوت پیامبر اسلام وجود ندارد، و از آیات قرآن و سنت اسلامی برای اثبات ادعای خویش کمک گرفت.
ابورائطه نیز بدون اظهارنظر درباره وحیانیت قرآن، کوشید تا آیات قرآن را به صورتی تفسیر کند که از شکاف الهیاتی میان باورهای مسیحی و تعالیم اسلامی بکاهد.
در تحقیق پیش روی، بستر تاریخی و فکری هر یک از این الهیدانان، به روش تاریخی تحلیلشده، و سپس دیدگاههای ایشان در مواجهه با قرآن، به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از دادههای تاریخی، آموزههای کتاب مقدس و قرآن کریم، تعالیم موجود در سنت مسیحی و اسلامی، و شواهد عقلانی ارزیابیشده است.
بر اساس نتایج بهدستآمده در این پژوهش، دیدگاه این سه الهی دان مسیحی پیرامون هویت وحیانی قرآن و آموزههای قرآنی با مستندات تاریخی ناسازگار است، و مقایسه محتوای کتاب مقدس و قرآن کریم نیز آن را تأیید نمیکند؛ و با شواهد عقلانی، تعالیم کتاب مقدس و قرآن کریم، و سنت مسیحی و اسلامی مغایرت دارد، و در برخی موارد، نوعی تفسیر به رأی آیات قرآن به شمار میرود.