«کتاب هندی کودکانه ای داشتم که یکی از دوستان پدرم به من هدیه داده بود. در این کتاب گاو لاغر و سفیدی نقاشی شده بود که من هر بار میدیدمش از نو شیفته اش میشدم رؤیایم این بود که روزی به سفری دور و دراز بروم تا این گاو را ببینم رنگ گاو مثل کاغذ سفید بود. کاغذ به ژاپنی میشود «کامی» و خدا هم میشود «کامی»، طبیعتاً هر کدام با تأکید متفاوتی ادا و با کاراکترهای متفاوتی نوشته می شوند. اما حالا وقتی «کامی» را با الفبای لاتین مینویسم دیگر هیچ فرقی بین خدا و کاغذ وجود ندارد.»