باید اعتراف کرد که از زمان فروید بدینسو رابطهی هنر و روانکاوی رابطهای توأمان تنگاتنگ و معضل بوده است. همهکس میداند که هریک از این حوزهها رهآوردهای بینظیری برای دیگری داشته، اما گاهی روانکاوی متهم شده که چنان به شرح احوال هنرمندان پرداخته و نظریات بالینی خود را بیمحابا بر آثار هنری و ادبی اعمال کرده که لاجرم از درک مفهوم اثر هنری یا نسبت آن با دغدغههای اساسی حوزهی زیباشناسی درمانده است. آیا چنین است؟ بهراستی، لکان، که بیتردید شیفتهی هنر آوانگارد است اما همزمان در دل نظریهای کار میکند که علیرغم انقلابیبودن روحی کلاسیک دارد، در باب تلقی جدید از اصطلاح «اثر هنری» چگونه میاندیشد؟ مهمتر از آن، اساساً وجه اشتراک پرسشهای نظریهی هنر و پرسشهای بالینی روانکاوی چیست و این دو عرصه در کدام نقاط به یکدیگر میرسند و اصلاً چرا؟
نویسنده بیآنکه درصدد تحمیل این پرسشها به روانکاوی باشد، با شوروشوقی وافر به عالَم شگرف نظریات فروید و لکان سفر کرده و سفرنامهی او اینک مقابل روی دانشجویان هنر، رهروان روانکاوی و هنرمندان علاقهمند قرار گرفته است. کتاب حاضر البته نقشهی راهی برای گامهای بعدی نیز ارائه میکند. بدین امید که خوانندگان در انتها بهراحتی دریابند که برای مطالعهی دغدغههای پژوهشی خود دقیقاً به کدام متن یا سمینار مراجعه کنند.