کتاب
جست‌وجوی پیشرفته
    ناشر
      پدیدآورندگان
        این کتاب را خوانده‌ام.
        0
        این کتاب را می‌خواهم بخوانم.
        0

        حماسه آشوری

        قاطینای پهلوان
        ناموجود

        مشخصات کتاب حماسه آشوری

        تعداد صفحات
        339 صفحه
        شابک
        9786227115369
        سال انتشار
        1402
        نوبت چاپ
        1
        قطع
        رقعی
        جلد
        شومیز

        دربارۀ کتاب حماسه آشوری

        «قاطینای پهلوان» یا «نجیب‌زاده قهرمان»، اثری حماسی در ادبیات آشوری است که هم‌سنگ «شاهنامه فردوسی»، «گیلگمش»، «ایلیاد و ادیسه هومر» و دیگر حماسه‌های ماندنی ادبیات جهان، شناخته شده است.
        خواهر «امیرتوما» برخلاف نظر برادرانش که انتظار داشتند او با امیر یا مرد ثروتمندی ازدواج کند، با آسیابانی فقیر به نام «یوسف» ازدواج کرد. یوسف، زمانی امیرزاده و پهلوان بود، اما براثر تقدیر روزگار، به فقر دچار شده بود.
        امیرتوما و برادرانش همراه چند نفر از ریش سفیدان و مردم عادی به آسیاب یوسف حمله بردند تا او را به خاطر ازدواجش با خواهرشان مجازات کنند. یوسف که نمی‌خواست با خانواده همسرش چنگ در چنگ بیاندازد، سنگ بزرگ آسیاب را با اشاره‌ای برداشت و جلوی در آسیاب گذاشت تا کسی نتواند از آن عبور کند و به او آسیبی برساند. همه حیران ماندند که چه پهلوانی با خواهر امیرتوما ازدواج کرده است! امیرتوما چون چنین دید، از مجازات آسیابان چشم پوشید و فقط دستور داد که او باید از آن سرزمین دور شود.
        یوسف همسرش را در روستایی در همان نزدیکی گذاشت و خود از آن سرزمین دور شد. بعد از مدتی همسرش فرزندی به دنیا آورد که از همان روز تولد معلوم بود پهلوانی خواهد شد. نامش را «قاطینا» گذاشتند. قاطینا روزبه‌روز چنان رشد می‌کرد که همه از زیبایی و قدرت او در حیرت ماندند. مادر در گوش فرزند زمزمه می‌کرد که باید هرچه زودتر بزرگ شود و آنهایی را که دل پدر و مادر او را شکسته‌اند، شرمسار کند. دلش می‌خواست فرزندش کاری کند که آنها در برابرش سر بر خاک بسایند.
        قاطینا دور از پدر و در کنار مادر فداکارش بزرگ شد. وقتی به سن پانزده سالگی رسید، دلاوری شده بود که کسی رقیبی برای او نمی‌شناخت.
        روزی در سفری با یکی از دایی‌هایش برخورد کرد و او را بر خاک نشاند. ماجرای این واقعه به قصر امیرتوما، دایی بزرگ‌ترش، کشیده شد و خیلی زود دایی و خواهرزاده دربرابر هم قرار گرفتند. قاطینا از دایی بزرگ علت ظلمی را که به مادر او روا داشته بودند، جویا شد. امیرتوما پشیمانی و اشتباه خود را ابراز کرد و قاطینا او را بخشید و به هم پیوستند.
        در سرزمین آنها هیولایی می‌زیست که باعث قحطی و گرسنگی مردمان بود و کسی نمی‌توانست با او مقابله کند. امیرتوما، قاطینا را مأمور مقابله با او کرد و قاطینا قول داد که ریشه این هیولا را خواهد سوزاند.

        نظر خود را بنویسید:
        امتیاز شما به این کتاب
        ثبت نظر

        کتاب‌های مرتبط با کتاب حماسه آشوری