دختری با تمام وجود برای نامزدش از دوست دیرینهاش درخواست شغلی میکند، دوستی که همه چیز را دارا است. پول، ثروت، زیبایی و موقعیّت اجتماعی و ...ولی با دیدن نامزد دخترک تمام دوستی و معیارهای انسانی را زیرپا گذاشته و بدون درنگ نامزد دوستش را از وی میرباید. نامزد دوستش آقایی است به نام سیمون دایل با چهرهای زیبا و اندامی مردانه ولی مغزی بچگانه که تأثیر هوش و ذکاوت ژاکلین دبلفورت نامزد سابقش میباشد و زود فریفته میگردد و بایک برنامه شیطانی و هماهنگ با چند حادثه دیگر در کشتی کارناک، حوادثی را میآفریند که یکی از شاهکارهای خانم آگاتاکریستی به شمار میرود. برای خواننده هر لحظهی داستان هیجانانگیز است و تصوّر نمیکند که لحظه بعدی بر روی رود نیل چه بر سر قهرمانان خواهد آمد.
داستان بیشتر شکل رمانتیک و عاشقانه دارد تا داستان پلیسی و در نهایت درس اخلاقی و هشداری قوی برای کسانی است که ذهن خودشان را پر از گرههای نادرست و کجآلوده کرده و نسبت به آنچه که دارند ناسپاس و ناشکرند.