در داستان سقوط گوندولین دو تا از بزرگترین قدرت های جهان حضور دارند. اولمو که عمیقاً با مورگوث مخالف است، پس از مانوه، رئیس والار، در مقام دوم قرار دارد. مرکز اصلی این دشمنی خدایان، شهر گوندولین است شهری زیبا اما غیرقابل کشف. شهر توسط الف های نولدورین ساخته و مسکون شده. تورگون پادشاه گوندولین بیش از همه دشمنانش مورد نفرت و ترس مورگوث قرار می گیرد، مورگوث بیهوده به دنبال کشف شهر پنهان شگفت انگیز است، در حالی که خدایان در والینور از مداخله در حمایت از خواسته ها و طرح های اولمو خودداری می کنند. توور، پسر عموی تورین، به این دنیا می آید. در میان یک طوفان در گوندولین او بزرگ می شود. او با ادریل، دختر تورگون ازدواج کرده است و پسرشان ایرندل است که اولمو تولد و اهمیت عمیق او را در روزهای آینده پیش بینی کرده است. بالاخره یک پایان وحشتناک فرا می رسد. مورگوث از طریق یک عمل خیانت آمیز تمام آنچه را که برای حمله ویرانگر به شهر با بالروگ ها و اژدهاها و اورک های بی شمار نیاز دارد می آموزد. پس از بررسی دقیق سقوط گوندولین، داستان با فرار تورین و ادریل به پایان می رسد در حالی که ایرندل کودک، در حالی که به سمت جنوب فرار می کنند به خرابه های شعله ور شهرشان از شکافی در کوه نگاه می کند و…