امروزه، نقطهی عزیمت تجدد ــ امتداد همان چیزی که پویایی نامیدهام ــ پیشفرض یک کمبود یا فقدان معرفتی در گذشته است و میخواهد این کمبود یا فقدان را یا با انتقال اندیشهای یا معرفتی از این یا آن زبان خارجی یا با ابتکار و نوآوری جبران کند. پس تجدّد برزبانآوردن سخنی است که در مردهریگ ما خبری از آن نبوده، یا به دیگر سخن، گفتن سخنی است ناشناخته و نو، از یک سو، و پذیرش نهایتنداشتن معرفت است از سوی دیگر.
نقطهی عزیمت سَلَفیگری ــ امتداد همان چیزی که ایستایی نامیدهام ــ این پیشفرض است که رسیدن به کمال معرفت مبتنی بر متن و منقولات است؛ بدین معنا که در زبانی که اوج نوآوری خود را تجربه کرده و فراتررفتن از آن اوج امکان ندارد، معنایی برای تجدّد نمیماند و بدین ترتیب، نیاز به اندیشهی دیگری و همچنین نیاز به نوآوری منتفی میشود. بر پایهی این اندیشه، تنها چیزی که جامعه بدان نیازمند است، تبدیل پیدرپیِ گذشته به امروز است.