به ندرت پیش آمده که میان یک فیلسوف و یک معمار چنین گفتگوی ماندگاری رخ دهد؛ آن هم با چنین دامنه و تمرکزی. مجدداً به نظر می رسد وضعیت کنونی نیازمند نوعِ ویژه ای از افق مندی فکری است که بتواند از آرزوی خود دربارۀ تفسیر تمام و کمالِ مسائل رفع عطش کند. به رغم تکثر آشکارا رام ناشدنیِ نظام فعلیِ ابژه هایمان، همیشه نیروی جاذبۀ مستمری از سوی بازار جهانیِ یکتا، و گونه ای بازکلی سازیِ تمام پیشه ها و کارکردهای پراکندۀ زندگی اجتماعی، تحت کنترل شرکت ها، در قالبِ یک فضا- زمانِ واحدِ مصرف و مبادله وجود داشته است. فعالیت های مختلفِ هرروزۀ ما دیگر هیچ ارتباطی با نیازهای معین یا تبادلات خاص میان مردم و ابژه ها ندارند، بلکه به عالمِ مطلقی از نشانه ها و وانموده ها گره خورده اند که جملگی در اقیانوس جریانات اقتصادی و فرهنگی - اطلاعاتی شناورند.
ما در سرتاسر قرن حاضر، در هر کجا و به هر طریقی که توانسته ایم، دست به ساخت و سازهای سنگین، عجولانه و بی کیفیتی زده ایم. ما شتابان و نسنجیده چیزهایی را تولید و بازتولید کرده ایم: فضاها، بناها، حومه ها و «نامکان ها». ... مسئلۀ ما حفظ و نگهداریِ تعداد مشخصی از عناصر و نشانه های قدیمی، یا به معنای متعارفِ اصطلاح، احیای نوعی «سلیقۀ پالودۀ بورژوایی یا جوهرۀ خوش منظرگی» نیست، بلکه خلق «معماری»، معنا و ماهیت از یک سری موادِ نتراشیده و خام است.