ای رهگذر بایست بر کرانة دریاچة آرام
دریای شکن در شکن و کشتیهای عذابدیده
جادههایی که میپیچند بر گرد کوه و ستاره میزایند
جملگی به این گسترة صاف میرسند.
اکنون میتوانی تماشا کنی قوها را
نگاه کن، سراسر سپید چون خواب شبانه
بیسایشی به هیچچیز، سر میخورند بر تیغهای نازک
که تنها کمی بلند میکند آنها را از سطح آب.