جامعۀ ایران در دهههای اخیر تغییرات فرهنگی مختلفی را تجربه کرده است؛ از جملۀ آنها پیدایی الگوها و انگارههای معنوی تازه در مناسبات اجتماعی و در موقعیتهای بین فردی است؛ انگارههایی که گاه جهان بیرون را آیینه جهان درون ما میدانند و به ما میآموزند هر نابسامانیای که در جامعه میبینیم بازتاب نابسامانی روحی ماست و کنشگرانی که واکنششان در مواجهه با مشکلات و تلخکامیهای دنیای مدرن، فرورفتن در خود و مراقبه است.
بیگمان میان تجربة حال خوبی که در این انگارهها و الگوها معرفی میشود با بهجت و فرح و انبساطِ عارفانهای که در ادیان بزرگ آسمانی از آن سخن به میان آورده میشود، تفاوت زیادی وجود دارد؛ هرچند شباهتهایی نیز یافتنی است. از این رو به نظر میرسد با نوعی تحول یا تغییر فرهنگی حداقل در بخش قابل توجهی از جامعۀ ایرانی مواجهیم؛ ایرانیانی که مفاهیمی چون انرژی مثبت افراد، ارتعاشات افکار منفی، شعور کائنات، چاکرا، کارما و نیروی حال بهتدریج در تاروپود زندگی روزمرهشان نفوذ کرده و بهکارگیری انواع تکنیکهای ذهنی ـ روحی ـ بدنی بهعنوان فعالیتی روزمره بدل شده است.
مؤلف کتاب معنویت بیسامان سعی میکند از دریچه و منظر جامعهشناختی و با استناد به شواهد حاصل از مطالعه میدانی توضیح دهد که چه اتفاقی رخ داده و این مورد اقبال واقعشدن نشانۀ چیست؟ چه علل یا دلایلی را برای این گرایش میتوان برشمرد و چه عواملی زمینهساز این گرایش شدهاند؟ این کنشگران چه فرهنگی را نمایندگی میکنند و راه به کجا خواهند برد؟