پاول سلان، این شاعر یهودی-آلمانیزبان، در حالی برندۀ دو جایزۀ مهم ادبیات آلمان (جایزۀ بِرِمن و جایزۀ بوشنر) شد که مادرزاد آلمانی نبود، اما زبان و ادبیات آلمانی را از مادر آموخته بود. او باور داشت که «فقط در زبان مادری میتوان حقیقت خود را گفت.» زبان مادری سلان با هویت فکری یهودیاش گره خورده و درست است که زبان شعر او آلمانی است، اما او صدای یهودی بودن خود را فریاد میزند و ترجیح میدهد از همان مسیری که گلوله بهسمت مادر شلیک میشود، شعر بگوید. آنچه در این کتاب مراد است، آشنایی با دیدگاههای سلان نسبت به شعر و هنر است. سلان در طول این دو خطابه با گئورگ بوشنر، مارتین بوبر، استفان مالارمه، ژاک دریدا و مارتین هایدگر بیشترین رویاروییها را بهصورت موافق یا مخالف داشته است.
سلان یهودیت را وارد تفکر شعری میکند. اما شاید حق با ماریا تسوتایوا باشد که حکم تکاندهندهای برای وضعیت شاعران وضع میکند: «همۀ شاعران یهودیاند.» دریدا در تفسیر این جملۀ سرنوشتساز مینویسد: «همۀ شاعران یهودیاند؛ یعنی همۀ کسانی که با زبان سروکار دارند یا در آن ساکن هستند، یهودیاند.» یهودی یعنی مدار وضعیت بیخانمانی، بیسرزمینی و غربت. یهودی آن دیگری است که «هیچ ذاتی ندارد؛ هیچ چیز از خودش ندارد.» تنها چیزی که شاعر دارای آن است، زبان است. اما شاعران به زبانی سخن میگویند که همیشه از سرزمین اصلیشان دور میشوند. این در حالی است که شعر گفتن برای سلان، نوعی «بازگشت به خانه» است. به همین دلیل، او پس از آشویتس نیز به شعر گفتن ادامه داد، اما با زبانی «غنیشده از» هزار سخنِ تاریکِ مرگآور.