چرا «باورهای دینی»، مانند باور به وجود خدا، روح، حیات پس از مرگ، ارواح مردگان، فرشتگان و شیاطین، «عواطف دینی»، مانند احساس اتحاد با کل عالم و سرسپردگی به مرجعیت دینی، و «اَعمال دینی»، مانند مناسک نماز و عشای ربانی، میان جوامع انسانی اینقدر رایجاند؟ این باورها، عواطف و اعمال چگونه در مغز انسانها به وجود میآیند، شایع میشوند و دوام میآورند؟ آیا این محتوای آنها است که علت شکلگیری و رواجشان به حساب میآید یا این مغز انسان و مسیر تکاملی این گونه ی خاص زیستی است که پیدایش و توسعه ی این امور را تسهیل میکند؟ اینها برخی از پرسشهای اصلی در «علوم شناختی دین» است، گرایشی مطالعاتی در علوم شناختی که به دنبال یافتن مبانی شناختی باورها، عواطف و اَعمال دینی است. علوم شناختی دین گرایش تازهای در دینپژوهی است که بهجای استفاده از روشهای کلاسیک، بر استفاده از یافتههای تجربی، آزمایشگاهی و تکاملی در بررسی مغز و ذهن انسان تأکید دارد.