یکدندگی بولبا حدومرزی نداشت. از آن شخصیتهای سرسختی بود که تنها در چنان زمان و مکانی میشد نظیرش را یافت، در قرن وحشی پانزدهم و در اروپای شرقی و فرهنگ نیمهعشایریاش. در این دوران، شاهزادگان روس جنوب رسیهی آن زمان را یکسره به حال خود رها کرده و وحشیان مغول بارها سراسر آن سرزمین را به باد تاراج داده و به آتش کشیده بودند. در چنین دورانی بود که انسانِ آواره و بیخانمان دل و جرئت یافت و در ویرانههای سوختهی آن دیار، چهرهبهچهرهی همسایگان مخوف و خطرهای همیشگی، ساکن شد و عادت کرد چشم در چشم دشمنان خود بدوزد و نام ترس و وحشت را از یاد ببرد. در این زمان بود که روح صلحجو و کهن اسلاوی با آتش سلحشوری درآمیخت و منش قزاقی پدید آمد.