در دو قرن گذشته، از انقلابهای آمریکا و فرانسه تا فروپاشی کمونیسم شوروی، زندگی سیاسی در غرب حول مسائل مبرم اخلاقی چرخیده است. ما دربارهی جنگ و انقلاب، طبقه و عدالت اجتماعی، نژاد و هویت ملی بحث کردهایم. امروز به جایی رسیدهایم که دوباره به جنگهای قرن شانزدهم مشغول شدهایم: جنگ بر سر وحی و عقل، خلوصِ جزمی و تساهل، الهام و اذن، وظیفهی الهی و عفت عمومی. ما گیج و سردرگمیم و فهمناپذیر مییابیم آن اندیشههای الهیاتی را که هنوز ذهن انسانها را شعلهور میکنند و شورهای موعودگرایانهای را به غلیان میاندازند که جوامع را پشت سر خود نابود میکنند. فرض ما این بود که از این پس چنان چیزی ناممکن است، که انسانها آموختهاند مسائل دینی را از مسائل سیاسی جدا کنند، که تعصبْ مُرده است. ما اشتباه میکردیم.
خدای مُردهزاد تنش بین الهیات سیاسی و فلسفهی سیاسی مدرن را با عرضهی دوبارهی بحثی در باب دین و سیاست میکاود که در طول چهارصد سال گذشته در غرب مطرح بوده است، بحثی که در انگلستانِ قرن هفدهم آغاز شد و در آلمانِ قرن بیستم پایان یافت. این کتاب شامل شرحی است از تاریخِ تحلیلی اما بهشدت نامنسجمِ اندیشهها که با متفکران بزرگی آغاز میشود که آزرده از شورهای موعودگرایانهی آن زمان-شورهایی که زندگی سیاسیِ اروپا را تباه کرده بودندبدیل فکریِ مدرن را در برابر الهیات سیاسی در سر پروردند.