ایوی پورتر همه چیزهایی را دارد که یک دختر خوب و جنوبی میخواهد: یک دوست پسر عالی و دوستداشتنی، خانهای با حصار سفید و باغ، گروهی از دوستان شیک. تنها نکته: ایوی پورتر وجود ندارد. هویت اول است: ایوی پورتر. هنگامی که رئیس مرموزش، آقای اسمیت، نام و مکان را به او داد، همه چیز را در مورد شهر و مردم آن میآموزد. سپس علامت: رایان سامنر. آخرین قطعه از پازل کار است.
ایوی از هویت واقعی آقای اسمیت آگاه نیست، اما میداند که این شغل متفاوت خواهد بود. رایان زیر پوست او رفته است، و او شروع به تصور نوع دیگری از زندگی برای خود کرده است. اما ایوی نمیتواند هیچ اشتباهی مرتکب شود - به خصوص بعد از اتفاقی که دفعه قبل افتاد.زیرا تنها چیزی که او تمام عمرش را برای تمیز نگه داشتن آن تلاش کرده است، هویتی که همیشه میتوانست به آن بازگردد - هویت واقعیاش - همین حالا وارد این شهر شد. ایوی پورتر باید یک قدم جلوتر از گذشته خود بماند و در عین حال مطمئن شود که هنوز آینده ای در مقابل او وجود دارد. خطرات نمی توانست بالاتر باشد - اما پس از آن، ایوی همیشه یک چالش را دوست داشته است...