نکتۀ جزئی شاید در ابتدا گونهای داستانِ جنایی بهنظر برسد، اما چیزی عجیبتر و تاریکتر است؛ روایتی است از درماندگی و تأملی بر تکرارِ تاریخ؛ تاریخ به مثابه جراحتی که دگر بار سر برآورده است.
شبلی در نکتۀ جزئی با طبعِ ظریف و نکتهسنج، نه بیشتر و نه کمتر، بلکه دقیقاً از آنچه باید میگوید: درد، ترس، خشم، مقاومت، انزجار، عوعوی سگ، بوی بنزین و حتی یک آدامسِ ساده که یادمان میآورد جهان چگونه میبخشد و بازپس میگیرد و ما انسانها چه سهمی در این بدهبستان داریم؛ تهی گشتن از خصایلِ انسانی را گوشزد میکند و این که چطور رویدادهای گذشته میتوانند ناخواسته در آینده تأثیر بگذارند. این اثرِ تکاندهنده بازتابِ تجاوز و قتلی است که سزبازانی اسرائیلی در سال ١٩٤٩ مرتکب شدهاند و قربانی یک زنِ جوانِ فلسطینی است.
این زن «بینام» است، همچون زنانِ بیشمارِ دیگری که گمناماند و تا ابد گمنام خواهند ماند و کسی صدایشان را نخواهد شنید»، و همچون همتای بینام که پس از سالها، در جستجوی حقیقتِ شقاوتی از یاد رفته است و ما، با با پیوستن به سفرِ او در بخشِ دم کتاب، درمییابیم بازپسگیریِ زندگی و تاریخ، با وجودِ پاکسازیِ مداوم و سیستماتیک، تا چه اندازه دشوار و پرمخاطره است. این روایت، که با ریتمِ فزایندهاش در پایان به اوجِ خود میرسد، المانهای اولیۀ زندگیِ بهیغما رفته را مینمایاند که مهمترین آنها تشویشِ مداوم و از خودبیگانگی است.