کتاب کیمیاگر داستان چوپان جوانی است که پائولو کوئلیو از روی شخصیت اول داستان پیرمرد و دریای همینگوی او را سانتیاگو نامیده است. سانتیاگو جوان درس خوانده ای است که خانواده اش آرزوی کشیش شدنش را داشتند؛ اما او با رؤیای گشتن دنیا چوپانی را برای خودش انتخاب کرد داستان اما جایی آغاز می شود که سانتیاگو رؤیای عجیبی می بیند رؤیایی که در آن کودکی او را به سمت اهرام مصر می برد و از گنجی مدفون با او سخن می گوید این رؤیا تکرار می شود و پیرزنی کولی هم آن را تأیید می کند. کار به جایی می رسد که سانتیاگو گوسفندانش را می فروشد و رهسپار پیدا کردن گنج می شود. سفر او سفری عجیب و پرماجرا در دل صحر است سفری که باعث آشنایی او با افراد مختلفی می شود که هر کدام در سرنوشت خود گیر افتاده اند.