در بررسی تاریخ اقتصادی ایران، از سالهای سه دههٔ ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۰ صرفاً همچون مقدمهای بر دورهٔ بعدی یاد میشوند یعنی دورهای که از دههٔ ۱۳۴۰ آغاز شد و گفته میشود که اقتصاد ایران را به کل دگرگون کرد. از جمله به همین دلیل است که پژوهشهای اقتصادی ناظر بر سه دههٔ مذکور اغلب پا را از مطالعات کمّی فراتر نگذاشتهاند و به رویکردی انتقادی به نقش دولت در ایجاد انحصارها در حوزهٔ صنعت و تجارت اکتفا نمودهاند. سخن اصلی نویسندهٔ این کتاب آن است که هرچند طراحی نظام انحصار تجارت خارجی ایران و ایجاد شرکتهای دولتی در این دوره گواهی هستند بر متمرکزسازی فزایندهٔ قدرت سیاسی و منابع اقتصادی اما جهتگیریهایی که به این نتایج انجامیدند بیشتر واکنشی بودند نسبت به مشکلات نهفته در روابط اقتصادی ایران و شوروی یعنی یکی از بزرگترین طرفهای اقتصادی ایران. حفاظت از حاکمیت اقتصادی کشور که به دلیل خاطرات تلخ تقسیم ایران به دو منطقهٔ نفوذ شمال و جنوب در سالهای آغازین قرن نوزدهم میلادی اصلی غیرقابل چشمپوشی بهشمار میآمد مستلزم شنیدهشدنِ یک صدای واحد بود از سوی صاحبمنصبان اقتصادی کشور یعنی تجار و صاحبان صنایع و دولت و همزمان مستلزم پشتیبانی سیاسی از تجارت و صنعتِ کشور