"دوست دارم لحظهای اساسی در تاریخ تئاتر را گزارش کنم که انگار داستان جوانانی گمنام بود. میخواهم چیزی را عرضه کنم که در آن زمان تاریخی پنهان و داستان موشهای کور بود. آیا ما خوابزدگانی سرگردان در سراب بودیم؟ آیا تشخیص عوام و خواص بود که این سراب را به الماس تبدیل کرد؟"
کتاب پیش رو در دو بخش نگارش شده است، بخش نخست گوشهای از تاریخ پوشیدهی تئاتر و داستانی دوستداشتنی را بازگو میکند. نویسنده کتاب را به قصد فراهمآوردن شاهدی بر سالهای بحرانی تئاتر در نیمهی دوم قرن بیستم نوشته است که نطفهی تاسیس طغیان تئاتری توسط یرژی گروتفسکی و لودویک فلاژن و گروه کوچکی از بازیگران اطراف آنها را در خود میپرورد. بخش دوم کتاب مجموعهای از 26 نامه را که یرژی گروتفسکی در فاصلهی سالهای 1963 تا 1969 برای یوجینیو باربا نوشته در بر میگیرد. این نامهها عموما زیر شبکهای از ظاهرسازیها و رمزها، برای پنهانماندن از چشم پلیس آن دورهی لهستان و همینطور بهعنوان پوششی داستانگونه و ساده بر شور گروتفسکی و باربا قرار گرفتهاند؛ و برای آنکه خوانندهی امروزی قادر به فهم درستی از آنها باشد، باربا توضیحاتی برای هر نامه نوشته تا آن را در متنی نوین، که لهستان آن دوره است آنطور که خودش آن را تجربه کرده، جای دهد.