بوستاشیا که سودای زندگی دیگری را در سر می پرورد، همسر کلایم می شود که پیشتر در پاریس به تجارت مشغول بود و اکنون به زادگاه خود بازگشته است تا به آرامی و آسودگی روزگار بگذراند. بوستاشیا امید دارد شوهرش سرانجام راضی شود که به پاریس بروند. چنین نمیشود و یوستاشیا رابطه اش را با یکی از عشاق سابقش، وایلدیو، از سر میگیرد که اکنون همسری دارد سلیم النفس و معصوم به نام تامسین. بدین سان، سودای یوستاشیا و رابطه نامشروعش با وایلدیو دو نفر دیگر را نیز درگیر ماجرایی پرتنش و نفسگیر میکند: کلایم و تامسین. وقتی که کلایم از این رابطه باخبر میشود مشاجره ای شدید در میگیرد و یوستاشیا با معشوق خود میگریزد. ترتیب وقایع به فاجعه ختم می شود. بازگشت بومی با اخلاقیات عصر خود ناهمساز بود و واکنشهای خشم آلودی را در پی داشت.
برخی منتقدان بازگشت بومی را مطالعه ای دانسته اند در نحوه ای که جوامع افراد نامتجانس اجتماع را مهار میکنند.