
رمان بیشهنشینان هاردی اثری عمیقاً احساسی است که در آن شخصیتها در بافتار تنشِ میان سنت و مدرنیته و میان طبیعت و جامعه اغلب قربانی شرایط و فشارهای اجتماعی هستند، نه صاحبان سرنوشت خود. آنها در میانهی زندگی ساده و روستایی محیط داستان، که فقط یک پسزمینه نیست، بلکه نیرویی قدرتمند است که حال و هوای داستان و مضامین آن را شکل میدهد، با آداب و رسوم اجتماعی پیچیده و اغلب بیرحمانه دنیای ویکتوریایی خارج از بیشه گرفتار شدهاند. داستان این اثر همچنین به دلیل حس مالیخولیایی و پایان قدرتمند و تلخوشیریناش شناختهشده است. «حالا دیگر در این مسیر آنقدر پیش آمده بودند که عقبنشینی ممکن نبود و گروه دختران بهآرامی، در صفی پرتنش، لابهلای درختها رفتند و هر کدامشان قصد داشت بهتنهایی به کنجی دنج از بیشه برود. تا جایی که شنیده بودند، شیوهی خاص جادوی سیاه، که باید در این موقعیت دنبال میشد، با کاشتن بذرهای شاهدانه مرتبط بود و هر یک از دخترها مشتی بذر در دست داشت. موقع حرکت، نگاهی به پشت سر انداختند و ناگهان دوشیزه ملبری را دیدند که تنها در میان تماشاگران کاملاً زیر نور ماه ایستاده و مسحور تماشای آن صحنه بود.»