
صادق چوبک در خیمهشببازی برشهایی از زندگی تلخ و بلازدهی ایرانی را به تصویر میکشد. جایی که آدمها در بندِ رذالت و جهل و فریباند یا چنان در خود واماندهاند که بیاختیار تن به سرنوشت محتومِ نکبتبارشان میدهند. چوبک، با نگاهی تیزبین و بیرحم، ریشههای پنهانِ رنج و هرمان و دسیسه را در روزمرگیهای بهظاهر سادهی ایرانی جستوجو میکند؛ بیپروا از داوری و عمیقا وفادار به واقعیتی که اغلب از آن میگریزیم. اما پشت این تلخی، امیدی هم ولو اندک نهفته است. نویسنده از سرِ خشم نمینویسد و هر داستان، صحنهای است از درونیات آدمهایی ملموس، و هر شخصیت آینهای از ما. زبان داستانها نیز چون جهانبینی نویسنده، سرراست و زنده است.