در جولای 1095 میلادی (487-488هجری) فقیه و متکلم نامدار ابوحامد غزالی بحرانی عجیب را تجربه میکرد. او نه میتوانست بخورد و نه بخوابد، حتی جرعهای آب هم بهنظر زیادی میآمد. با بسط بحران روحیجسمیاش، او کم کَمَک قدرت سخنوریاش را نیز از دست میداد. او تنها سی و هفت ساله بود. غزالی برای یک دهه، که نظامِ نوپا مشتاقِ تدوین و ارتقای فُرم جدیدی از بهدینی (ارتودوکسی) بود، در مدرسهی تازه تاسیس بغداد، برای هزاران طلبه، درس گفتارهای مختلفی را تدریس کرده بود. او متناوباً در بارگاه خلیفهی عباسی و اردوگاه سلطان سلجوقی نقشآفرینی کرده بود. او هماره برای شیوهی تدریس و نویسندگیاش و شیوایی و فصاحتاش مورد تشویق و تحسین قرار گرفته بود.