رگ هایی که فرو می پاشند/ و باز می شوند/ هم چون مشت های کوچک کودکان در خواب/ خاطرات کهنه گورها/ گوشت های در حال فساد/ و کرم ها/ متقاعدم نمی کنند/ که بر ضدشان مبارزه کنم...