امام و پسرشان جلوی در کاخ ایستادند. مامورها داخل رفتند تا اجازه ی ورود بگیرند. به هشام خبر دادند که امام محمدباقر(ع) آمده اند. هشام خوشحال شد. وزیرش را صدا زد و گفت:«امام محمد باقر به اینجا آمده، حالا چه کار کنیم که او و پسرش در نظر مردم کوچک شوند؟» وزیر گفت:«چند روزی او را همان جا جلوی در کاخ نگه دار. مردم او را می بینند که به دمشق آمده و منتظر است تا به او اجازه دهی که داخل کاخت شود. این طوری حسابی کوچک و حقیر می شود!»