«تا امروز، کسی مثل شما ندیده بودم. وقتی با من حرف زدید، آرام شدم. مثل بچه ای که در بغل مادرش آرام می گیرد. وقتی باهم کنار کعبه رفتیم، آرام تر شدم. چه خوب شد که شما را دیدم و با شما آشنا شدم. کاش همیشه در این شهر بودید و من می توانستم شما را ببینم و با شما درد دل کنم. من در این شهر خیلی تنها هستم. هیچ کس نیست حرف مرا گوش کند. هیچ کس نیست به من کمک کند.»