او از بازار چند مرغ و خروس و چندتا کبوتر خرید و به خانه برد. همسرش با دیدن پرنده ها خوشحال شد. همان طور که امام گفته بودند، با همین چند پرنده سرگرم شد. صبح که بلند می شد به سراغ مرغ و خروس ها می رفت. در قفس آنها را باز می کرد. برایشان آب و دانه می ریخت. کبوترها زیر سقف خانه داشتند. آنها هم با روشن شدن هوا پر می زدند و روی دیوار خانه می نشستند. بق بقو می کردند و بعد پر می کشیدند و در آسمان پرواز می کردند. پایین می آمدند و کنار مرغ ها می نشستند و دانه برمی چیدند.