با خطی خرچنگ قورباغه و با زغال روی پیشانی در نوشته بودند بده تا بدهم. بدون شک این شعار با آدمی مثل حلیمه، حسابی هم خوانی داشت. ممکن بود تو را به کوبیدن در دعوت کند، شاید هم تو را پس میزد. شعار جذبم کرد. در را کوبیدم. اولین بار بود که در آن خانه را میزدم. دری که اهالی محله و غریبهها سالی نبود چند بار نکوبیده باشند. اما من نه… همیشه ترس از سرنوشت مرا از آن خانه فراری داده بود.