سهیل از سر لجبازی با مادری که قرص و محکم مانع ازدواج او با نیلوفر شده، تصمیم به خواستگاری دختر یکی از اقوام مادری اش می گیرد که همیشه مورد بیزاری او بوده است. تینا ناغافل از آنچه بین سهیل و مادرش گذشته، عشق او را با جان و دل می پذیرد و همان وقتی که هر دو به نقطه ی مشترکی از عاشقی شان می رسند؛ نیلوفر از ناکجا پیدایش می شود و با پیش کشیدن ادعایی که کذب هم نیست، آشیانه ی عشقشان را فرو می پاشد…