نویسنده در این داستان با بینش عمیق و حس طنز، مردی را در طی فرآیند بالغ شدن به تصویر میکشد. «گوردن کومستاک»، شاعر خودخواننده ضد سرمایهداری، برای دهنکجی به خداوندگار پول، زندگی فقیرانهای در پیش میگیرد و با کلهشقی تمام شغلهای خوب را از دست میدهد، سقوط خودخواسته او در ورطه فقر باعث شده بود تا او دیگر برای خویش احترامی قائل نباشد و توان نوشتن را هم از دست بدهد. حالا «رزمری» همیشه وفادار به گوردن با حس عشق و امنیتی که دارد برای نجات گوردن تلاش میکند و ...