داستان این کتاب مربوط به زندگی یک خانواده است. «آیریس» اکنون در 80 سالگی هر آنچه را که طی این سالها بر خود و خانوادهاش گذشته، مرور میکند. این مرور خاطرات با خودکشی خواهرش «لاراچیس» در جوانی آغاز میشود. آیریس کودکی خود و لاراچیس را به یاد میآورد و پس از آن جوانی و ازدواجش با یک مرد ثروتمند تورنتویی که از آن به عنوان رابطهای سرد و عاشقانه یاد میکند و ... . رفتهرفته با نقل داستانها در دل یکدیگر واقعیتهایی درباره لاراچیس و آیریس و نقش «آلکس توماس» نویسنده در آن آشکار میشود.