دربارۀ کتاب کیمیاگر
کتاب حاضر داستان پسر جوانی به نام سانتیاگو را تعریف میکند. سانتیاگو در مدرسه الهیات درسخوانده اما درس را نیمه رها کرده و به شوق سفر، به چوپانی میپردازد. او در خوابدیده که به اهرام مصر میرود و در آنجا گنجی پیدا میکند. در ابتدا رویای خود را جدی نمیگیرد اما بعد از آشنایی با پیرزنی که معبر خواب است و مرد عرب عجیبی که همه چیز را در مورد گذشته او میداند و خود را ملک صدق، پادشاه سالیم معرفی میکند، تصمیم میگیرد به دنبال رویای خود برود. مضمون این داستان این است که انسانها، همواره به خود دروغ میگویند و به دنبال رویاهای درونی خود نمیروند چرا که ترس از شکست دارند.