این کتاب مشتمل بر ۹ داستان کوتاه فارسی از «کاظم تینا تهرانی» با عنوانهای «سایههای یک بدبختی»، «رستاخیز»،«دورهگرد»، «گویندگان یک قصه» و... است. داستان " آفتاب بیغروب "، درباره مردی است که زانوهایش به شدت درد میکند، اما قصد دارد به مسافرتی طولانی برود، در این راه با مردی تفنگدار آشنا میشود، او با مرد تفنگدار همراه میشود و در بین راه اتفاقاتی را تجربه میکند که باعث میشود او لرزشی محسوس در بدنش احساس کند، چیزی شبیه ترس یا حتی رخوتی عمیق، راه برایش ناهموار است، اما او احساس میکند که سفرش در نیمه راه خاتمه خواهد یافت و باز دوباره بهجای اولش باز خواهد گشت و... .