پسرک با پرندهای که در قفس دارد وارد قطار میشود. پرنده مدام در قفس بیقراری میکند. پسرک برای آنکه از بیقراری پرنده بکاهد در قفس را باز میگذارد. اما پرنده از پنجرهی باز قطار بیرون میرود. پسرک تصمیم میگیرد ترمز قطار را بکشد اما این کار را نمیکند. او دور و کوچک شدن پرندهی خود را در آسمان نظاره میکند.
پسرک شروع به جست و جو میکند. او تمام شیوههای یافتن پرنده را امتحان میکند و به جایی نمیرسد. هر چند او ناامید میشود اما همچنان دست از تلاش برای بازیافتن گمشدهاش نمیکشد.
احمدرضا احمدی در این اثر نیز لحن شاعرانهی خود را حفظ کرده است. او از نمادها استفاده میکند تا مفاهیمی را برای مخاطب خود روشن کند.