... برای اینکه به ستوه اومدهام. برای اینکه از دستهایی که فقط به درد خودم میخوره، خسته شدهم. برای اینکه من تحقیر شدهم. برای اینکه وقتی میبینم گندم جوونه میزنه، چشمه بیوقفه آب میده، گوسفندها هزار تا هزار بره بهدنیا میآرن، سگها... وقتی اینارو میبینم، حس میکنم که من تحقیر شدهم. طبیعت تمام زادههای خودشو به رخ من میکشه و من بهجای دهن گرم پسرم، روی سینههام زخم نیشتر حس میکنم.