این بازگشت به خویشتن تاریخی که میگوییم ...بازگشت به جل الاغ نیست، بازگشت به خویشتن بالفعل و موجود در نفس و وجدان جامعه است که میشود مثل یک ماده و منبعی از انرژی به وسیلۀ روشنفکر بازشکافته و استخراج شود و به حیات و حرکت بیفتد. آن خویشتن است که زنده است. آن خویشتن خویش باستانی که بر اساس استخوانهای پوسیده مبتنی است نیست. آن خویشتنی است که بر اساس احساس عمیق ارزشهای معنوی و انسانی و روح و استعداد خود ماست و اینک در یک کلمه میگویم: تکیّۀ ما به همین خویشتن فرهنگی اسلامیمان است و بازگشت به همین خویشتن را باید شعار خود کنیم، به خاطر اینکه این تنها خویشتنی است که از همه به ما نزدیکتر است و تنها فرهنگ و تمدّنی است که الان زنده است و تنها روح و حیات و ایمانی است که در متن جامعۀ الان که روشنفکر در آن جامعه باید کار کند، زندگی دارد، تپش دارد. اما اسلام را باید از صورت تکراری و سنتهای ناآگاهانهای که بزرگترین عامل انحطاط است به صورت یک اسلام آگاهیبخش مترقی معترّض و به عنوان یک ایدئولوژی آگاهیدهنده و روشنگر مطرح کرد.