شاعران سمبولیست بحرانهای جامعۀ مدرن را به منزلۀ تناقضات درونی شعر تجربه میکردند. این امر، حقیقتی بس مهم را آشکار میسازد: در عصر جدید، مدرنیسم تنها شکلِ حقیقی رِئالیسم است. درک این نکته بر اساس مقولات تجریدی و دوگانگیهایی چون «هنر متعهد» در برابر «هنر ناب» ممکن نیست، بلکه بر عکس، باید آنها را به منزلۀ قطبهای متضاد کلیتی واحد در نظر گرفت که همزمان خود و دیگری را نفی میکنند. نزاع میان «هنر متعهد» و «هنر ناب» که تا به امروز نیز ادامه یافتهاست، خود به اندازۀ کافی گویاست: از دیدِ هوادارانِ تعهد، «اثر هنری ناب» چیزی نیست مگر نوعی سرگرمیِ بیحاصل برای کسانی که میخواهند به بهانۀ غیرسیاسی بودن ــ که خود انتخابی عمیقا سیاسی است ــ سیلِ بنیانکنی را که موجودیت همگان را تهدید میکند، نادیده بگیرند. «برای طرفداران تعهد، اینگونه آثارِ هنریِ ناب معرّفِ غفلت از نبرد منافع واقعی است، نبردی که دیگر هیچکس نمیتواند خود را از آن و از تخاصم دو اردوگاه اصلی معاف پندارد. ادامۀ هر گونه حیات فکری، خود منوط به [نتیجۀ] این تخاصم است، آن هم تا حدی که فقط توهم ناب میتواند، بر حفظ حقوق و امتیازاتی اصرار بورزد که همگی ممکن است فردا بر باد روند».