تمام شدن در مقبره ی یک اتاق بدون سیگار یا شراب... با یک حباب لامپ و یک شکم برآمده و موهای خاکستری و شادی از داشتن یک اتاق صبح همه بیرون در حال پور درآوردن اند قاضی ها، نجارها، لوله کش ها، پزشک ها، روزنامه پخش کن ها، پلیس ها، آرایش گرها، ماشین شورها، دندان پزشک ها، گل فروش ها، خدمت کارها، آشپزها، راننده های تاکسی و تو روی پهلوی چپت غلت می زنی تا آفتاب به جای آزردن چشم هایت پشتت را گرم کند (از متن کتاب)