این اثر "گوگول" از دو بخش داستانی مرتبط به هم تشکیل شده است. در بخش نخست ماجرای نقاش جوانی روایت میشود که در عین فقر پرترهای ناتمام از حراجی میخرد و زندگیاش دگرگون میشود، زیرا در قاب این پرتره سکههای طلا جای گرفته بود. او زندگی مجللی دست و پا میکند و غرق در تجملات میشود. مرد جوان به گونهی بی روح و کلیشهای، چهرهی افراد متشخص و اشراف را به تصویرمیکشد. او با دیدن نقاشیهای دوستش به خود میآید و تصمیم میگیرد مانند گذشته نقاشی کند، اما حس و حال گذشته را ندارد و در این راه توفیقی نمییابد. او به تدریج سرخورده میشود و نسبت به آثار ارزشمند نقاشی، حس حسادت در او زبانه میکشد. آثار ارزشمند را به بهای سنگینی میخرد و نابود میسازد و عاقبت در عین جنون جان میسپارد و شکل او همانند تصویر همان پیرمرد پرترهی نخستین میشود که چشمانی افسونگر داشته است. بخش دوم داستان نیز روایتی دیگر از پرترهای است که در آن مردی رباخوار با چشمان شیطانی نقاشی شده است.